زمین مانند نارنجی آبی است
آن را در کانال معیار پخش کنید.
در ابتدای این مستند از اوکراین، خانوادهای در منطقه جنگزده دونباس یک استودیوی موقت را در اتاق نشیمن خود راهاندازی میکنند تا صحنههایی را برای فیلمبرداری کنند. در مقابل دیواری که با پارچه سیاه پوشیده شده است، هر یک از اعضای خانواده – مادر مجرد، آنا، دو دختر نوجوان و دو پسر کوچکش – به نوبت با دوربین صحبت می کنند. وقتی یکی از پسرها برای شروع صحنه ای جدید به تخته کتف می کوبید، به جای کف زدن، صدای بمب را می شنویم: وقتی خانه همسایه توسط نیروهای روسی گلوله باران می شود، صفحه به آنا و پسرانش خمیده در زیرزمینشان قطع می شود. آیا این واقعیت است؟ یا صحنه دیگری از فیلم درون فیلم؟
“زمین آبی است مانند نارنجی” در این ابهام ساکن است و به آرامی بین امید و حقایق خشن تعادل برقرار می کند. کارگردان، ایرینا تسیلیک، دختر بزرگتر آنا، میروسلاوا، را در یک کارگاه فیلم جوانان راهنمایی کرد و الهام بخش این نوجوان مبتکر شد تا فیلمبردار شود و فیلم کوتاهی درباره تجربیات خانوادهاش از جنگ بسازد. اعضای خانواده خود را به این پروژه می اندازند، زیرا سینما به وسیله آنها برای اعمال (یا تظاهر به ورزش، به خاطر سلامت عقل) کنترل بر شرایطی می شود که آنها را درمانده می کند. در حالی که تسیلیک لحظات روزمره و ماجراهای فیلمسازی آنها را ثبت میکند، پرترهای از خانوادهای میسازد که برای حفظ شادیهای معمولی زندگی – رویاها، جاهطلبیها، فعالیتهای خلاقانه – در زمانهای خارقالعاده مبارزه میکنند.
این مهیج مکزیکی از نویسنده و کارگردان آندرس کلاریوند رانگل سه شخصیت خود را در بهترین نوع مثلث عشقی به دام می اندازد: مثلث عجیب و غریب، جایی که هر پا با امکان جنسی شارژ می شود. با شروع فیلم، مانوئل (خوزه پسینا) و لوپه (پاولینا گایتان)، یک زوج جوان خوشتیپ از طبقه متوسط، به تازگی خبری دریافت کردهاند که تلاشهایشان برای باردار شدن دوباره شکست خورده است – و دلیل آن ناباروری مانوئل است. اهدا کننده اسپرم تنها راهی است که لوپ می تواند فرزند بیولوژیکی خود را حمل کند، اما مانوئل با ایده پدر شدن به عنوان فرزند مرد دیگری مبارزه می کند. وارد روبن (خورخه آ. جیمنز)، زیردستان جدید مانوئل در کار کارخانهاش میشوید، که جذابیتهای خشن و ظاهراً بیمعنایاش تأثیر مقاومتناپذیری بر مانوئل و لوپه دارد.
“Territorio” یک درام فشرده و کم حرف است که در آن چیزهای زیادی با صدای بلند گفته می شود، اما در نگاه های سنگین از اشتیاق و تهدید، چیزهای زیادی رخ می دهد. انگیزههای مانوئل با روبن هرگز کاملاً مشخص نیست، و در یک شب مست با لوپه، قرارداد معاملهشان به چیزی بسیار آشفتهتر تبدیل میشود. من این پیچ و تاب خوشمزه را تقدیم نمیکنم، اما گواهی بر درک دقیق فیلم از میل به عنوان چیزی قدرتمند و در عین حال لغزنده است که حتی وقتی واقعیترین خودمان را نشان میدهد از ما فرار میکند.
“داستان عشق و آرزو”
آن را در آمازون اجاره کنید.
درام رویایی لیلا بوزید که در تضاد با ده ها فیلم در مورد زنان جوان سرکوب شده و بیداری های جنسی آنهاست، دوران بلوغ مرد جوانی را در پاریس ترسیم می کند که دنیای کوچکش وقتی عاشق یک همکلاسی سرسخت می شود، شکوفا می شود. احمد (سامی اوتالبالی) الجزایری الاصل، دانشجوی سال اول دانشگاه سوربن، هنگامی که در اولین روز کلاس با هم آشنا می شوند، بلافاصله شیفته مهاجر تونسی فرح (زبیدا بلحاجامور) می شود. هر دو در حال گذراندن دورهای درباره شعر قرون وسطایی عرب هستند و محتوای اروتیک شعرها، با بینشهای صریح مستی و عشقبازیشان، احمد را در حس اشتیاق فرو میبرد. در نماهای نزدیک، بوزید چگونگی برق انداختن این ابیات را به زندگی روزمره احمد نشان میدهد: وقتی او به فرح نگاه میکند، به نظر میرسد که چشمانش او را نوازش میکنند و هر تماس سرگردانی بین آنها تهدید به انفجار تنش جنسی میکند.
رویارویی احمد با شعر و با فرح گستاخ به همان اندازه برای او درس تاریخ است که رویارویی با انگیزه های خودش است. او که با ایدههای محدود اما عمیقی در مورد تناسب و مردانگی دست و پنجه نرم میکند، متوجه میشود که فرهنگ او بسیار بیشتر از آنچه تاکنون میدانست وجود دارد، و راههای متعددی برای عرب بودن وجود دارد. نقطه قوت بوزید این است که او این نکته را بدون هیچ گونه قضاوت اخلاقی بیان می کند. در عوض، این فیلم با گزیدههایی از کتابهای قرن پانزدهم مانند «باغ معطر لذت حسی» (که در میان موضوعات دیگر از بوسههای بین فرج و آلت تناسلی صحبت میکند)، بهعنوان مهای از شهوت و ادبیات آشکار میشود.
“میان دو طلوع”
آن را در Mubi پخش کنید.
سلمان نجار با سرنخهایی از فیلمهای اصغر فرهادی و کن لوچ، قهرمان خود را درگیر یک فیلم هیجانانگیز اخلاقی میکند که به عنوان یک نقد اجتماعی شدید عمل میکند و استثمار سرمایهداری در ترکیه و فراتر از آن را به چالش میکشد. کدیر (مجاهد کوچاک)، کوچکترین پسر یک صنعتگر، به برادر بزرگترش در اداره عملیات روزانه در کارخانه نساجی آنها کمک می کند. روزی کارگری دچار حادثهای شدید میشود و کدیر وظیفه دارد تا از خانواده آن مرد بیانیهای را امضا کند که شرکت را از هر گونه مسئولیتی سلب میکند.
کدیر در ابتدا متقاعد شده است که حق با شرکت است – برادرش ادعا می کند که کارگر الکلی بوده و در مورد اقدامات احتیاطی ایمنی سهل انگاری کرده است. اما به آرامی، او متوجه می شود که حقیقت بسیار پیچیده تر است و خانواده اش بسیار کمتر از آنچه او تصور می کرد بی گناه هستند. طرح «میان دو طلوع» ساده و واضح است، اما نجار با ریشه یابی ما در چشم انداز کدیر، شدت انباشته ای را ایجاد می کند، به طوری که ناامیدی تدریجی و اغلب تکان دهنده کاراکتر مال ما نیز می شود. فیلم از پاسخهای راحت یا سیاه و سفید اجتناب میکند، اما وضوح اخلاقی قابل توجهی را تجسم میدهد و به جای اقدامات فردی، شکستهای سیستمی را هدف قرار میدهد.
در این ترسناک دورهای شیک توسط کارگردان بریتانیایی شان الیس، یک گناه استعماری به یک حماسه گرگینه وحشتناک تبدیل میشود. در یک ملک در جایی در اروپا در قرن نوزدهم، بارون سیموس لورن (آلیستر پتری) بر سرزمینهایی که متعلق به مردم روم است، فرمانروایی میکند. هنگامی که آنها ادعاهای شهرک نشینان را به چالش می کشند، شیموس آنها را قتل عام می کند – اما درست قبل از کشته شدن، یک زن رومی ملک را نفرین می کند و یک یادگاری اسکلتی از خود به جای می گذارد. به زودی، ساکنان املاک گرفتار کابوسهای شبانه میشوند، فرزندانشان یکی یکی ناپدید میشوند و موجودی غرغرو و تشنه به خون شروع به پرسه زدن در جنگلها میکند.
وارد جان مک براید (بوید هالبروک)، آسیب شناس است که قول می دهد این موجود را شکار کند. «نفرینشده» مجموعهای از داستانهای ترسناک آشناست، اما الیس در فضای زمستانی و غرقشدهاش منظرهای پرچین از ترسهای پرشی و کشتارهای ترسناک میسازد. چیزی که فیلم را از دیگر گونه های این ژانر متمایز می کند، جزئیات کوچکی است که در سرتاسر آن پراکنده شده و تفسیر روایت را در مورد استثمار طبقاتی و استعماری تقویت می کند. در یک نقطه، مک براید از سیموس و خانواده اش می پرسد که آیا کسی در اتاق غذاخوری گم شده است یا خیر. همسرش سریع میگوید: «همه اینجا هستند» و همهچیز را در مورد خدمتکاری که با چهرهای رنگ پریده و دردناک رفته بود، فراموش میکند. وقتی زن برمی گردد، دگرگون شده با دندان نیش و تشنگی برای انتقام، شما نمی توانید فقط کمی تشویق کنید.