اول: گوش گیر بیاورید.
نه فقط به این دلیل که آهنگهای «سیندرلا بد»، موزیکال اندرو لوید وبر که روز پنجشنبه در تئاتر امپریال اکران شد، بسیار پر سر و صدا هستند. دیالوگ نیز از غیرقابل شنیدن سود می برد.
برای این موضوع، پلاگین چشمی بیاورید: دکورها و لباس ها به اندازه آهنگ ها بلند هستند. اگر چیزی به نام سول پلاگ وجود داشت، من آنها را نیز توصیه می کنم.
دلیلش این است که «سیندرلای بد» بازسازی هوشمندانه و با روحیه ای نیست که شما انتظارش را داشتید و غبار پری معاصر را بر داستان کلاسیک عشق و دمپایی می اندازد. هیچ یک از لحن داستان گریم، شیرینی فیلم دیزنی یا لطف (چه رسد به لذت ملودیک) موزیکال راجرز و همرستین ندارد. در عوض، بهطور شگفتانگیزی مبتذل، بیجنستر و ماتانگیز است: رژهای از زنان شلوغ با نیم تنهها و تکههای مواج بدون پیراهن.
در نهایت، یک سیندرلا برای خیابان گردها و موش های باشگاه!
اینکه این نسخه ظاهراً بهبود یافته موزیکال است که در اوت 2021 در لندن اکران شد، تخیل را التماس می کند. پس از آن به سادگی «سیندرلا» نامیده شد و منتقدانی که شاید پس از بیش از یک سال قرنطینه زنگ زده بودند، با گرمی دلپذیر استقبال شد، در اینجا صفت «بد» را به خود گرفت، گویی میخواهد جرأت کند تیتر نویسندگان را با یک علامت ساده به خود اختصاص دهد. ممکن بود یک صفت دقیقتر «غیر ضروری» باشد – به جز خود لوید وبر که نمایشهای 43 سالهاش در برادوی، که با «Evita» در سال 1979 آغاز شد، در غیر این صورت با بسته شدن «شبح اپرا» به پایان میرسید. ” در آوریل.
با این حال، اگر دلیل خوبی برای “سیندرلای بد” وجود نداشت، به این معنی نیست که نمی توانست خوب باشد. تعداد کمی از موزیکالهای اخیر و در حال ورود – «و ژولیت»، «روزی روزگاری دیگر» و «شش» در میان آنها – کمابیش بهطور منطقی چرخشی فمینیستی را در داستانها و تاریخ پیش فمینیستی اعمال کردهاند.
«سیندرلای بد» انگار می توانست در همین لیگ باشد. امرالد فنل (داستان و کتاب اصلی) و الکسیس شیر (اقتباس از کتاب) طرح سنتی را تغییر داده اند تا به سیندرلا (لیندی گنائو) انگیزه بهتری برای ازدواج با شاهزاده سباستین (جردن دابسون) بدهند تا شیفتگی صرف. او در حال حاضر دوست او به جای غریبه ای است که او در یک رقص ملاقات می کند. به ما گفته می شود که تبدیل او از یک “رز ناودانی” و “شورشی” به یک خیره کننده با برگ های نقره ای، با کمک یک مادرخوانده (کریستینا آکوستا رابینسون) که بیشتر یک زیبایی شناس دیوانه است تا یک پری، برای او نیست، اما خودش
بیشتر در مورد تئاتر، موسیقی و رقص نیویورک در این بهار
با وجود آن، و یک سری از اعداد پر تلاش جنائو شجاعانه می خواند، داستان او، که تقریباً کاملاً داخلی است، فروکش می کند. سباستین جالب تر است. او که یک تیپ بی ادعا و روشن فکر است، تنها به این دلیل به انتخاب عروس کشیده شده است که برادر جوان تر و دوست داشتنی ترش، شاهزاده چارمینگ، پس از ناپدید شدن در جنگ، مرده فرض می شود. در شرایطی که هم مادرش (گریس مکلین) و هم نامادری سیندرلا (کارولی کارملو) نقشههای دیگری برای او طراحی میکنند – خواهرخواندههای مخوف، دختران وحشتناک دره – مشکل سباستین این نیست که با چه کسی ازدواج کند (او سیندرلا را میخواهد) بلکه چگونه است.
این تغییرات به سختی راهگشا هستند، به ویژه از طرف فنل، که برنده اسکار برای نوشتن فیلم هیجان انگیز انتقامی فمینیستی “زن جوان وعده داده” شده است، و شیر، که نمایشنامه او “ارباب مواد مخدر مرده عزیز ما” به کلیشه های دخترانه بی گناه دست زد. با این حال، آنها باید برای ساختن «سیندرلای بد» دستکم یک چشمک زدن کافی بودند.
یکی از دلایلی که اینطور نیست، کارگردانی بینظیر لورنس کانر است. جدا از آن صحنهها و لباسهای تند و تیز (توسط گابریلا تایلسوا) و آن صدای تهاجمی (از گرت اوون)، یک ناهماهنگی اساسی بین لحن افسانهای تند و تند کتاب که سبکترین برخورد ممکن را میخواهد، و یک نت کاملاً جامع وجود دارد. اصرار صحنه پردازی (طرح رقص توسط JoAnn M. Hunter است.) همانطور که در کارش بر روی احیای “Les Misèrables” در برادوی در سال 2014 و “Miss Saigon” در سال 2017، به نظر می رسد کانر از فروش بیش از حد شلوغ، تیره و تار اواخر دوره ریگان استقبال می کند. لزوماً برای نمایشهای اواخر دوره ریگان نامناسب است، اما فاقد ظرافت لازم برای بسیاری از کارهای بعدی است.
همچنین فاقد ظرافت: آهنگ ها، با اشعار حرفه ای از دیوید زیپل، و موسیقی از لوید وبر که اغلب به نظر می رسد که از “فانتوم” فرار کرده است. زیباترین، اگر وحشتناک ترین، «تنها تو، تنها تو» برای سباستین است، که حس موتور در اوردایو «موسیقی شب» را دارد، با ملودی سه گانه و ارکستراسیون های لجنی (همچنین توسط لوید وبر). ).
اما «فانتوم» نمایشی درباره وسواس بود، بنابراین غنا و هیستری آن معنا پیدا کرد. در هر صورت، “سیندرلای بد” در مورد طرح چگونگی “ازدواج برای عشق” (عنوان یک آهنگ در قسمت دوم) است و بنابراین نیاز به لمس بسیار سبک تری دارد. تنها در یک عدد، «من تو را می شناسم»، که مک لین و به خصوص کارملو آن را به برجسته ترین فیلم کمیک سریال تبدیل کرده اند، لوید وبر و زیپل به موفقیت رسیدند.
اینکه آیا علامت ارزش ضربه زدن را دارد یا خیر، موضوع دیگری است. یک دونوازی کمیک که پیری و ویراگوها را در مقابل هم قرار می دهد، به شیوه “Bosom Buddies” از “Mame” شاید یک سرود فمینیستی نباشد. حداقل شوخی هایی وجود دارد: “باید اعتراف کنم که هرگز یک چهره را کاملاً فراموش نمی کنم / اگرچه هر ویژگی در مکان کمی متفاوت است.” اما اکثراً زمانی که به دنبال چرتی بازی میشوند، ترانه سرایان بیش از حد کار میکنند و به اپرت میپردازند.
خب، “فانتوم” در پایین ترین نقطه نیز یک اپرت بود، با این حال حتی در یک ژانر منسوخ هم به مدت 35 سال در برادوی اجرا شده است. اگر «سیندرلای بد» به احتمال زیاد با آن موفقیت برابری نمی کند، فضایل آن، هر چند برای من نامرئی باشد، ممکن است با ابزارهای دیگر قابل اندازه گیری باشد.
به خاطر داشته باشید که 12 موزیکال قبلی لوید وبر در برادوی، که با “عیسی مسیح سوپراستار” در سال 1971 شروع شد، در مجموع 30000 اجرا داشته است که ارزشی نزدیک به 75 سال دارد. (و خودش به تازگی 75 ساله شده است.) آنچه که نمایش ها در شهر نیویورک به دست آورده اند – 1.4 میلیارد دلار فقط برای “فانتوم” – می تواند یک ماموریت ماه را تامین کند یا هزاران وام مسکن را برای کارمندان بپردازد و فرزندانشان را به دانشگاه بفرستد.
لوید وبر، نه تنها بریتانیایی، بلکه یک لرد، از این نظر موفق ترین آهنگساز تئاتر آمریکا بوده است. میتوانیم استدلال کنیم که «Evita» برای فرهنگ خوب نبود – و «گربهها» برای هیچ چیز خوب نبود – اما بهنوعی، او و برادوی مسابقهای را ساختند که مانند هیچکس دیگر دوام نیاورد. حتی بدون برکت منتقدان، و درست مانند «سیندرلای بد»، داستانی غیرقابل قبول در مورد ازدواج واقعی عشق است.
سیندرلا بد
در تئاتر امپریال، منهتن؛ badcinderellabroadway.com. مدت زمان: 2 ساعت 20 دقیقه.